33-90

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد

دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد

شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد

گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ عاشق مسکین من چه جانی داد

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد

برو معالجت خود کن ای نصیحت گوی
شراب و شاهد شیرین کرا زیانی داد

خزینه دل حافظ ز گوهر اسرار
به یمن عشق تو سرمایه جهانی داد

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 12 تير 1399 ساعت: 8:19

دم در یواشکی بهم گفت که براش آدامس توت فرنگی بگیرم. و چند میوه. و بلو... (یعنی اکالیپتوس)هر چی تو ردیف های پایین استند گشتم، توت فرنگی نبود. فقط هندونه ای و بادکنی بود.برا همین رفتم رو پنجه و از اون ب 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 180 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

دیروز جوجه یهو با کلی حسرت بهم گفت: عمه؟!... آخه چرا من دیگه نی نی نمیشم خب؟!...گفتم عمه جان چهارسالگی برا این حرف یه کم زوده ها... لااقل باید به دهه ی سوم چهارم زندگیت برسی، بعد حسرت روزهای خوش کودکی 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 191 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

مامان صداش کرد و در گوشش یه چیزی گفت.جوجه یهو با خوشحالی از جا پرید.مامان آخر حرفش بهش گفت: به کسی نگیا!جوجه هم مثلا اطمینان داد که حرفه بین خودشون میمونه و دوید اومد سمت من.چشماش برق میزد و صورتش پر 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 170 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

سی و شش ساله شدم.به یک سالی که گذشت فکر میکنم...و البته فکرم هی میچرخه و میچرخه و برمیگرده روی همون روز اول میمونه...روز تولدم... و روز قبلش... و روز بعدش... مامانم مشهد بود.چهارشنبه شب پیش مامان بزرگ 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 195 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

صبح با سردرد و چشمایی که بس گریه کرده بودم باز نمیشد از جام پاشدم.ولی بعد تصمیم گرفتم اولین روز از سی و هفت سالگی رو به زندگی فکر کنم تا مرگ...فاتحه خوندم برا عمه و مامان بزرگ و بعد بدون لحظه ای تامل، 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 178 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

یه گوله کاموا برداشت و دسته و پایه ی مبلها رو به هم بست. از این سر اتاق به اون سر اتاق.بعد هم اعلام کرد که من امروز یه عنکبوتم!بامزه شده بود. رفتم وسط تاری که درست کرده بود نشستم.بهم گفت: عمه! میثلن م 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 177 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

نمای ساختمونو داربست زدن و دارن رنگ میکنن.و از اتفاقات نامنتظره ای که برای من در طبقه ی چهارم پیش اومده اینکه، یهو وسط کار سر گردوندم و دیدم یه آقایی وایساده پشت پنجره اتاقم!یه جور عجیب و تخیلی ای شده 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 178 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40

اینجوری شد که من اینستاگرامو باز کردم و اولین پست یه سینی بود که مال ما نبود، ولی خوشنویسی وسطش مال ما بود!یعنی تا کپشنو بخونم مخم دو سه بار ری استارت شد!بعد حس حسودی اومد. در حدی که انگار میکردم یکی 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 176 تاريخ : جمعه 6 تير 1399 ساعت: 13:40